هفت روز آخر

هفت روز آخر

4 -5 شبه ساعتای 5-6 یه دردی از تو کتفم میکشه میره پایین
اونقدر شدید که بیدار میشم
خیلی شدید
خیلی میترسم
خیلی
نوشته نشونه سکته قلبیه !!!!
تقصیر خودمه ، سیگار میکشم عین سگ
عین شگ هم به زودی میمیرم 
...............................................
بیرون بودیم ،
پیغام و ایمیل داد که ریموت میتونی بزنی؟
میشه بیای کارت دارم خیلی مهمه 
گفتم میام تا 20 دقیقه دیگه
گفت نمیخواد ....
............................................
اومدم خونه وصل شدم ، واقعا فکر کردم اتفاقی افتاده
گفتم چیزی شده  ؟
گفت میشه خواهش کنم مرخصیتو دیر تر بندازی ؟!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم چرا ؟
گفتم نه برنامه ریزی کردم با خانواده
گفتم مهم نیست دیگه نمیشه 
گفتم چرا ؟
گفتم لامصب چرا ؟
گفت واسه همه چی !!!
گفتم یعنی چی ؟
گفتم یعنی چی 
گفتم بعنی چی 
گفتم یعنی چی ؟
گفتم یعنی چی
گفتم یعنی چی 
گفتم بعنی چی 
گفتم یعنی چی ؟
گفتم یعنی چی
گفت مهم نیست 
گفتم دوباره داره مغزم سوت میزنه!!!
دارن میریزن بیرون
بگو 
الو
...
جواب نداد
حالم شروع کرد بد شد
چی شده دوباره؟!!!
چه مرگشه ؟
دوباره چکمار میکخواد بکنه 
دوباره چه داستانی میخواد شروع کنه
چه مرگته لامصببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب
..................................................
گفتم من احمقم که میام حرف میزنم لعنت به من
حالم بد شد. رفتم
اشغالای عوضی دوباره داد و بیداد میکردن 
........................
پیغام داد قطع شدم ، زود قضاوت کردی
معذرت خواستم ، راست گفت حق با اون بود کار بدی کردم ...ولی حالم بد شده بود از عمد نبود 
معذرت خواستم
........................................................................
گفتم بگو چرا؟ 
باز نگفت
گفت گفتم شاید بهتر باشه دیر تر بری
هر چی اصرار کردم نگفت
،
خستم
از این داستان خستم
دوباره چی میخواد بشه ؟

امتحان و مرخصی ؟!!!! دیر تر !!! دارم تیکه تیکه میشم 
چی میشنوم تو مغزم 
چیه ؟

گه میخورید 
گههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
زر مفت میزنید 
.....................
بعضی وقتا وقتی مغزم درگیر چیزی میشد که نباید میشد ، درگیر یه دعوا ، یه حرف ، یه هوس یا هرچیز به هر دلیلی....
میپرسید چی شده ، دوست نداشتم جواب بدم، میخواستم فقط بفهمه دارم میجنگم
میگفتم هیچی ، فقط روبراه نیستم
دوست نداشتم اصرار کنه
اگه میکرد همه چی خراب میشد
دوباره گه میزدم
میخواستم فقط بفهمه رو حرفم هستم و دارم میجنگم
فقط یه جوری بهش میفهموندم که دارم حلش میکنم
شاید اونم همینجوره 
اصرار نمیکنم
فقط دارم کر میشم از این صدا ها
خدایا تحمل بده به من
صبر بده ....
.......
صبر 

صبر کردن جان تسبیحات تست،صبر کن کانست تسبیح درست،هیچ تسبیحی ندارد آن درج،صبر کن الصبر مفتاح الفرج

عین سگ گریه کردم
انگاذ نه انگار من مردم...
انگار نه انگار
با یه بشکن اشکم میریزه ... دلم میسوزه ... اونقدر که گریم میگیره 

براش دعا کردم
برا خودم
برا همه کسایی که دعا میخواستن دعا کردم
....................................................................
نزدیکای 5 سرمو گذاشتم رو دستم ، پشت میزم خوابم برد
دوباره درد 
بیدار شدم...

خدایا من  فقط میخوام درست بشه همه چیز
این صدا ها دوباره منو دارن دیوانه میکنن
هر چی میگن بگن
بهشون گوش نمیکنم
خدایا به دستی که دادیم اعتماد دارم
به زجری که کشیدیم این چند وقت
خدایا ، اگه دوباره چیزی بشه که نباید بشه ، موضوعی که نباید ، کاری که نباید ، دعوایی که نباید
میبرم، نصف میشم، گم میشم بعد این سرو صداها ، میرم میمیرم ... این همه زجر بعدش هیچ...
خدایا اول هفته 
شنبه 
.........................
خدایا خیر پیش بیاد 

  • هیچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی